Thursday, August 30, 2007


2 comments:

Anonymous said...

گوش فلک هم کر شود من بي خيالم
صد درد هم در سر شود من بي خيالم
کوهي از ان تن هاي زخمي سر بريدم
من اسمان را خون نکردم بي خيالم
يک کودک انجا پشت ديوار جامانده
من نان با اشکش نخوردم بي خيالم
مبهوت تو ميخم که با يک تقه بندي
من خاک از اجر نبردم بي خيالم
يک مادرو هفتاد درد بي سرانجام
من تيغ در دستش نبودم بي خيالم
وقتي حساب زندگي يک مردمي خواست
ادم حسابي هم نبودم بي خيالم
الاکلنگ زندگي من با توهستم
من با دعاي تو نمردم بي خيالم
اين سنگ بر روي تنم جزوولز کرد
من شاعر رندي نبودم بي خيالم

Anonymous said...

it was mine, when i was a girl. two years ago. when i transed to be a man, they sat here. i hate these